نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

تق تق تق اجازه هست

می گفت وقتی بزرگ میشن باید بیشتر نگران باشی ، حتی نگران قلبشون که عاشق میشه ، مراقب قلبشون که گریه می کنه ، مراقب قلبشون وقتی می شکنه . می گفت براش بگو چقدر ارزشمنده ، چقدر برات عزیزه نزار قلبشو راحت به آدمها تقدیم کنه ... همه ی این حرفا رو زدم که بگم مراقب قلبتم دخترم ... اونو راحت به کسی نده ... من و بابایی عاشق قلب توایم و ساز قلبمون و با ساز قلب تو کوک کردیم ... اگه یه روزی خواستی کسی رو وارد قلبت کنی  بزار در بزنه تا من و بابایی در روش باز کنیم عزیزم ... 

زن باش زن

قدیما می گفتن شادی که وارد خونه میشه پشت درارو بنداز که نتونه بیرون بره ، حالا فکر میکنم غمها ی امروزی از پنجره های دو جداره و درب های ضد سرقت هم داخل میشن  ....

 آدمها عصبانی میشن ، داد می زنن و بعد درست مثل یه اتشفشان خاموش میشن ، بعد برمیگردن و به خرابی هایی که از خودشون گذاشتن خیره میشن . راستی چرا داد می زنیم ، یادمه جایی خوندم چون قلبهامون از هم فاصله گرفته و دیگه صدای همو نمیشنون. 

یه روزی توی زندگیم بود که با خودم عهد کردم قدم که برمیدارم فکر کنم ، فکر کنم بعدحرف بزنم ، چندین بار سعدی عزیز گفت زبان در دهان ای خردمند چیست ? کلید در گنج صاحب هنر ... و درست بود ، حق بود حرف سعدی ... و من استاد فراموشی 

گاهی نمی تونی قصر در بری ... همه یه ذره بین دستشون میگیرن تا پیدات کنن ... حتی همسرت ... حتی مادرت ... دیگه نه می تونی ناز کنی دیگه نمی تونی بچگی کنی ...... پس اشتباهاتت رو بپذیر ، زن باش زن

مخاطب خاص دارد .... یک مخاطب خاص به اسم خودم

بهشت من

در کنار بهشتم خوابیدم ، نفسهایش را میشمارم ، حس خوبی دارم . صورتش پر از معصومیت است پر از خامی ، پر از بی تجربگی . هنوز دریا را ندیده ، خوب به آسمان نگاه نکرده ، هنوز گلی را بو نکرده ، تمام دلخوشیش مادر است همین ، دستانش را بی هوا بلند میکند و من دستانش را در دستانم میگیرم تا در این دنیا زندانی شود ، مال من ، بهشت من . چقدر با داشتن تو خوشبختم . حالا برای بازگشت به کودکی ، برای تکرار روزهای زندگی من تو را دارم ، با تو حرف زدن را یاد میگیرم ، با تو راه میروم ، میوه های نوبرانه میخورم ، با تو دوباره کارتون میبینم دوباره نقاشی میکشم ، می دوم حتی از بازی بادکنک در هوا شاد میشوم .

من به تو میگویم این پروانه است ، این سنجاقک ، این قورباغه ،و تو میپرسی  حالا فرق بین سنجاق سر و سنجاقک ? و هزار سوال دیگر که دوست دارم با زبان کودکی از من بپرسی و من با عشق ... 

چرا برای شرایط بهتر مبارزه نکنیم ، من مامان نیلا کوچولو از الان دارم تمام تلاشمو میکنم که دنیای دخترم بهتر و بهتر بشه ، چرا باید به سختی ها عادت کنیم و برای بهتر شدنش خودمونو گول بزنیم که تو ایران زندگی میکنیم پس باید تحمل کرد ، اگه امروز تکنولوژی جدیدی توی دنیا هست حق نیلای منه که اونو داشته باشه یا اگه متد تربیتی جدیدی هست باید برای نیلا ازش استفاده کنم ، دنیای اطرافمونو نقد کنیم اونم نقد سازنده تا بهتر بشه . 

من تکه های روح نیلا رو میندازم تو قلک برای ایندش برای اینکه آدم موفقی بشه و میشه مطمعنم .