ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در کنار بهشتم خوابیدم ، نفسهایش را میشمارم ، حس خوبی دارم . صورتش پر از معصومیت است پر از خامی ، پر از بی تجربگی . هنوز دریا را ندیده ، خوب به آسمان نگاه نکرده ، هنوز گلی را بو نکرده ، تمام دلخوشیش مادر است همین ، دستانش را بی هوا بلند میکند و من دستانش را در دستانم میگیرم تا در این دنیا زندانی شود ، مال من ، بهشت من . چقدر با داشتن تو خوشبختم . حالا برای بازگشت به کودکی ، برای تکرار روزهای زندگی من تو را دارم ، با تو حرف زدن را یاد میگیرم ، با تو راه میروم ، میوه های نوبرانه میخورم ، با تو دوباره کارتون میبینم دوباره نقاشی میکشم ، می دوم حتی از بازی بادکنک در هوا شاد میشوم .
من به تو میگویم این پروانه است ، این سنجاقک ، این قورباغه ،و تو میپرسی حالا فرق بین سنجاق سر و سنجاقک ? و هزار سوال دیگر که دوست دارم با زبان کودکی از من بپرسی و من با عشق ...
بهشت تو گاز گرفتنیه خوردنیه هاااااااااممممم
لطفا در اولین فرصت ببینمش ای جوووووووووووووووون
خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگ گفتی . احساست به نیلا منو به گذشته های دور میبره ،
وقتی نوشته هاتو میخونم و رفتارتو با نیلا میبینم نا خودآگاه یاد بچه های تو بهزیستی و یا بچه هایی که زیر دست کسی دیگه به جز مادر بزرگ میشن میفتم.:
به هر حال خدا تمام ادمها رو دوست داره و براش دختر من و دختر یتیم توی بهزیستی فرقی نداره