نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

واکسن دو ماهگی عسلی

اگه به من باشه میگم نمیخوام واکسن بزنی ، اما مجبورم کردن ، در حالیکه تو بغلم بودی  رفتیم به یه مرکز بهداشت عمومی دلیلمون هم این بود که واکسن زدن در یه جای عمومی بدلیل تازه بودن مواد واکسن بهتره ، خلاصه به من گفتن بیدارت کنم ، با گرفتن بینی کوچولوت ، اما بیدار نشدی و خانوم واکسنی دراکولا بینی کوچولوت رو پیچ داد و دو تا سوزن بزرگ به دو تا پات زد ، خلاصه بگم هیچ اتفاقی نیافتاد اما با اون خانوم دراکولا به شدت برخورد کردم و از بابایی خواهش کردم برای اولین و آخرین بار همچین جایی رو انتخاب کنه . الهام پیشنهاد داد برای واکسن های بعدی تو رو به ژاپن ببریم چون تو یوتیوب فیلمی از واکسن زدن نوزادان ژاپنی دیده بود و اینکه چهار نفر محیطی روبرای نوزاد بوجود میارن که بچه اصلا متوجه نمیشه  ، خب توی ایران بچه باید از دو ماهگی متوجه بشه خوی وحشیانه در بعضی آدمهای اطرافش وجود داره ، اما چون پول نداریم ببریمت ژاپن واسه ی همین یه آشنا پیدا کردیم که محیط واکسناسیون ژاپنی رو برات شبیه سازی کنه ، مامانی تو ایران باید برای همه ی کارات پارتی بازی کنی ، و تو خیلی خوش شانسی 

کمپرس آب سرد و بستن پاهای کوچولو موچولوت تجربه سختی بود ، اما حالا میدونم برای واکسن چهارماهگیت باید اولا کجا بریم و چی کار کنیم . 

g

خواهرداشتن برای من یه حس متفاوته نیلا . خواهر من یه قسمت بزرگی از زندگی منه ! توی قلب من جای مخصوص خودشو داره ! هیچ وقت اون گوشه قلبم ساکت نبوده و مدام براش تپیده . بخاطر خواهرم .... به عشق خواهرم

خواهر داشتن به تو آرامش میده ... یه جورایی مثل مامانت خوبه ... به احساسش نسبت به خودت مطمعنی .... به دوست داشتنش شک نداری ... فکر می کنی کاش به همه ی آرزوهاش بی برو برگرد برسه ... براش دعا می کنی که همیشه بخنده همیشه ............. 


حالا اگه خواهرت یکی مثل ژ باشه باید منتظر اتفاقای خوب باشی ... باید منتظر باشی تا دنیای تخیلی و فانتزی اونو توی دخترش یاس دوباره کشف کنی  ... باید منتظر باشی با دنیا مثل تو برخورد نکنه ... باید منتظر باشی دنیای سیاه و سفید اطرافش رو رنگ بزنه و حالتو خوب کنه  ... باید چشماشو ببینی وقتی پر از امیده ... اون خیلی متفاوته و این متفاوت بودنش اونو دوست داشتنی کرده 


یه آدمی توی زندگیش کم نیاره می دونی یعنی چی ؟ یه آدمی خوشبختی رو از زیر آوار مشکلات و سختی ها بیرون بکشه بتکونه و در گوشت زمزمه کنه (تو هم می تونی) می دونی یعنی چی ؟ یه خواهری درست مثل ژ .


خوشحالم که دارمت ژ









گاهی خوشی گاهی غم

کشف دنیای جدید و تجربه های نو نیلا رو اونقدر خسته میکنه که بیشتر اوقات خوابه ، همین مامانی رو کنجکاو کرده که فرشته کوچولو توی خواب چی میبینه که گاهی می خنده گاهی گریه میکنه ! 

مامان الهام میگفت اون قدیما میگفتن نوزاد که تو خواب گریه می کنه فرشته ها تو خواب بهش گفتن باباجونت مرده  بعدش بهش میگن مامان جونتم مرده اونوقت نوزاد میخنده میگه بلو بابا الان از سینه مامانم شیر خوردم و کلی می خنده . 

جالبه که زندگی همین تعریف کوتاه رو داره گاهی خوشی گاهی غم و نیلا کوچولوی من داره تمرین زندگی  می کنه .

هیس نیلا خوابه

خسته شدن معنایی نداره وقتی صورت کوچولوتو به صورتم میمالی و با چشمای طوسی کوچولوت ازم میخوای بفهمم چرا گریه میکنی . اول فکر میکنم گشنته اما تو اصراری برای شیر خوردن نداری ، جاتم تازه عوض کردم مامانی پس چی شده . از خودت می پرسم اما فقط گریه هایی پر از التماس به من میگی دلم ممکنه دلم درد کنه ، رو دلت می خوابونمت بازم گریه میکنی خدایا این بچه چشه ... 

سرت رو میچسبونی به شونم ... گریه هات تبدیل به ناله های بریده بریده میشه ... اما حس میکنم میخوای بخوابی ... هیس نیلا خوابه ... نیلا کوچولوی من خوابید و قصه ی امروزش هم بسر رسید .