نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

حالا به عشق تو تمام آوازهای دنیارا می شنوم


حالا  که یکی عاشق می شود و یکی عروسی می کند و یکی خانه می خرد و یکی لباس نو می خرد و خلاصه من  به چشمان افسونگر تو نگاه میکنم  و این برای من کافی است . 

دوست دارم بخندی تا دندانهایت را ببینم  . آنهاراشمردم ، و هر بار آنقدر تو را میخندانم تا دلم دوباره برای آن دندانهای دردانه ی کوچکم غش برود . 

اینکه تو هستی و مدام به من می گویی بابا بابی بابا  برایت میمیرم . میمیرم دوباره زنده می شوم تو هستی در کنارم و این آغاز زندگی است . 

 من تو و کسی که همیشه عشقمان بوده و خواهد بود در کنار همیم . اگر گاهی چیزهای عجیبی میبینی نگران نباش تا بوده همیشه دنیا پر بوده از آدمهایی که نخواستند سرشان تولاک خودشان باشد . دوست داشتند دماغشان را فرو کنند تو زندگی بقیه و بو بکشند اما گاهی دماغشان سوخته . یعنی باید دماغشان را بسوزانی تا راحت سرشان را در بیاورند و بروند پی کارشان . 

من و تو و بابا ی مهربان روزهای راحتی داریم پر از عشق پر از عطر خدا و این همه هدیه خدای متعال به زندگیمان است . حالا که هر سه با هم بازی می کنیم مسافرت می رویم و خوشیم از خودم می پرسم که بعضی آدمها با خدا چه معامله ای کردند ؟ 


خوش به حال من . خوش به حال من که تو را دارم . به خنده هایت دل خوشم . به اینکه درنوزده ماهگی به زی زی گولو می خندی و داستان هایش برایت جذاب است . دنیای این روزهای تو زی زی گولو تابه تا است و حرف های شیرینش . دیشب که زیر گلویت را می بوسیدم غش کردی از خنده . خنده هایت که بوی گل میداد به کنار عزیز من ،  آن دندانهای کوچولوی صدفی را که قایم کردی به من نشان نده !!! من برایشان میمیرم . 


خلاصه عزیز نوزده ماهه من کلی حرف کنج دلم مانده برایت بزنم اما وقت میخواهد و من تا بزرگ شدن تو برای تار تار موهایت قصه می گویم  تو فقط نگاهم کن و بخند همین کافی است . 

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 14:23 http://fasleanar57.blogsky.com

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.