نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

یک اتفاق ساده

برای ادامه دادن زندگی نیاز به اتفاق جدید داری ، تکرار ادم رو پیر میکنه ، مگه ندیدی تکرار فصل ها پیرت میکنه ، تکرار روزها تکرار سال ها.... اما برای تو که میخوای از زنده بودن لذت ببری باید خلاق باشی ، اصلن صبحونه امروزت باید با دیروز فرق کنه ، اصلن باید موهاتوجینگولی تراز دیروز درست کنی ، اصلن باید امروز یه نامه عاشقانه بنویسی واسه ی همسرت ، اصلن امروز باید کلی زن خونه باشی ، اصلن امروز همه پنجره ها رو باز کنی تا این بار هوای حس و حالت عوض شه . 

خدای من ....

امروز حالم خوب نیست و هر چی دنبال اون اتفاق جدیده میگردم پیداش نمی کنم ، تنها اتفاق خوشایند زندگی من نیلای چهارماهس که وقتی سرمو می زارم رو شکمش غش ی کنه و  خنده . 

همینجا .... در درون ما

فرزندم در درون ما بین دو گرگ کارزاری برپاست 

یکی از گرگ ها شیطانی به تمام معنا و یکی آرام ، خوشحال و فروتن 

پسر کمی فکر کرد و پرسید :

کدام یک پیروز است 

و پدربزرگ گفت : همانی که تو به او غذا میدهی .



شیرینی دست پخت خدا

این روزها حالم خیلی خوشه ! دلم میخواد لحظات با نیلا بودن رو قورت بدم ! نفس بکشم بره تو ریه هام ! نمیشه این لحظه ها کش بیان ! بابایی جونم میگفت هر روز براش دعا میکنه ! این چه روزهای شیرینیه خدایا ! انگار توی این لحظه های نیلا دوست دارم کل دنیا رو شریک کنم ... خدایا کاش همه ی آدم ها  طعم این شیرینی رو حس کنن ... برای سحر دعا میکنم برای اینکه دنیای اونم شیرین تر از عسل بشه .... خدایا ی عزیز تو که اینقدر شیرینی پختنت خوبه با این شیرینی ها تمام خونه های دنیا رو پر کن  .... الهی امین