نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

اعتقاد نیلا جان . اعتقاد

باور کن اگه امروز تو اینجا کنار منی تو زندگی منی اگه اسمت شده نیلا اگه من مامانت شدم اگه دینت اسلام شده اگه تو ایران متولد شدی اگه اگه اگه . باید باور کنی که تو در تدارک سفر به این دنیا انتخاب کردی ، تو منو انتخاب کردی تو اینجا رو انتخاب کردی تو دینت رو انتخاب کردی تو انتخاب کردی شاید باورت سخت باشه اما اعتقادببه اینکه تو خودت انتخاب کردی حالا نمی تونی بگی نمی خوام . مثلا دیگه نمی تونی بگی من نمی خوام مسلمون باشم مامانی ، فاز تو و فاز این دنیا بر این مبنا شکل گرفته حالا بزرگ شدی نزن زیر همه چ ی ز 

نیلا ی یک ماهه من


گردن کوچولویت را نگه میدارد و با چشمان طوسی که هنوز رنگشان مشخص نیست زل میزنی به من . من غرق لذت میشوم . محو تماشا ی تو که تمام زندگی منی . امروز اولین روز از ماه دوم زندگی تو ست . راستی جوش های قرمز کوچولو روی گونه ها یت و اینکه اگر معنی خارش را میفهمیدی چقدر اذیت میشدی تمام فکر من شده . 


نیلا بیست روزه من

حالا آماده ایم تا دنیا را تجربه کنیم . نیلا ی عزیزم از دو کیلو و نهصد گرم شروع کردی . پاهایت را با دورپیچ گل گلی می بندم تا شبیه کرم های ابریشم بزودی پروانه میشوی. من بالهای روی دوشت را میبینم . 

مادر بودن عجیب است . شوکه میشوی . انگار هلت می دهند وسط زندگی واقعی . حالا باید از هفت خوان رستم عبور کنی . با خنده نیلا یت می خندی حتی وقتی خواب است ! با گریه اش آرام و قرار نداری . تجربه بیست روز مادر بودن ، تجربه یک مادر بی تجربه .

فسقلی من فردا بیست روزه میشود . بیست روز شیرین برای من . حیف زمان با عجله نیلا یک روزه ی مرا خاطره کرد . حالا نیلا سه کیلو و نیم شده و دو سانتیمتر بلندتر شده . 


                                                      ازت مچکرم رویای روشن        از اینکه پا به زندگیم گذاشتی 

نیلای عزیز من

برای زنده بودن  بدنیا امدی اما برای زندگی کردن خودت تلاش میکن

نیلا  بدنیا امد 

دقیقا ده روز پیش 

همین الان چشمان نازنینشو بسته و گاهی بغض میکنه گاهی می خنده و تند تند نفس میکشه

فکر میکنم داستان زندگی خودشو رو خواب میبینه

یه دختر کوچولو 

با موهای مشکی

مژه های بلند

لب های کوچولو

و هوشیار 

چشمان درشت 

و لذتی که از داشتنش دارم غیر قابل توصیف

نیلای من

نیلای عزیز من