نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

تو دختر منی

نیلا باید بدونی از زندگی چی میخوای ، باید دورنمای زندگیتو مشخص کنی و آدمهایی که میخوای تو زندگیت باشن رو بر مبنای اون انتخاب کنی .... نیلا جانم با توکل به خدا انتخاب کن .... اما پای انتخابت وایسا ..... انتخاب تو خوب و بد مال تو ..... از انتخابت دست نکش .... گاهی ممکنه دلخور بشی .... گاهی ممکنه خسته بشی بغض کنی .... بغضتو قورت بده  ... نزار اشکاتو کسی ببینه .... اما مامان مطمعن باش زندگی جاهای خوبی هم داره که به اونها میرسی .... اگه مطمعن باشی .... اگه رو حرفت بایستی .... اگه به آدمهایی که بیشعوریشون ذاتیه و در راستای اون هر روز تلاش می کنن رو نادیده بگیری .... به قله میرسی .

خیلی سخته اما تو میتونی چون دختر منی 

این روزها برای تو مادر میشوم

آشنای کوچولوی شش ماهه


قلبم رو کاملا تسخیر کردی ...فرمانروای کوچک قلبم شدی و من در مقابل گریه های تو سر تعظیم فرود می آورم ... شیرین قلبم ، این روزهای خوش با تو بودن که فقط در جستجوی چیزی برای چنگ زدن می گردی ، دنبال بازی ، دنبال چهره ای که برویش لبخند بزنی دنبال صدایی که به طرفش برگردی دنبال نگاه مهربانی که با تو بازی کند ... یا به دنبال من ... چه حس خوبی است که دنبالم می گردی .... من برای تو این روزها به دنیا می آیم ... مادر میشوم .... تو نگاهم میکنی آرام میشوی ...حس خوبی دارم .... این روزها دارم متولد میشوم نیلا ... تو داری مرا می شناسی ....

حس خوب این روزها وصف شدنی نیست ... من برای این لحظه ها میمیرم نیلا .... برای لحظه ای که تو به من بگویی ماما میمیرم .... زودتر بگو زودتر .... صبرم تمام شده ....





روابط

همه ی ما ایرانیا یه جوری از رابطه ی مادر شوهر و عروس حرف میزنیم که انگار حتما باید بینشون دعوا باشه ، یه جوری از خواهر شوهر حرف میزنیم که حتما باید بدجنس باشه ، یه جوری از جاری حرف میزنیم که حتما باید حسود باشه خلاصه تو ذهنمون از پیش نوع ارتباطمون با فامیل شوهر رو تعیین می کنیم برای همین هم اکثرا موفق می شیم و احتمالا یه مادرشوهر فضول ، یه خواهر شوهر بدجنس و یه جاری حسود گیرمون میاد . 

دیشب جاری جان را برای اولین بار دعوت کردیم منزل . خیلی از جاریمان خوشمان آمد ، دختر خوبی بود . امیدوارم خوشبختیشان مستدام بماند . 

زندگی لذت روابط خوب ما با آدمهاست ، روابطی که فقط به آنچه دیگران میخواهند ما ببینیم توجه کنیم و به زندگی خصوصی آدمها سرک نکشیم . 


سفر نیلا به کیش - قسمت دوم

سفر ادامه داشت ، نیلا به کالسکه و پاساژهای کیش واکنش مثبت نشون داد . لذت سفر کیش با وجود نیلا برای من هزار برابر شده بود . هر کی نیلا رو می دید یه واکنشی نشون میداد بعضی ها هم از کنارمون رد میشدن و می گفتن دیدیش!! البته بعضی وقتها هم بد قلق و بد اخلاق فقط شیر مامانو میخواست خلاصه من این سفرررو بخاطر بابابزرگ نیلا رفتم ، احساس کردم مامان و بابای همسلی حق دارن بیشتر نیلا رو ببینن حتی اگه این سفر یه خورده با بقیه سفرها فرق داشت و محدودم می کرد اما می دونم که درس بزرگی برای نیلا بود .... امیدوارم نیلا وقتی ما پیر میشیم حوصله کنه و ما رو تو مسافرتها همراهی کنه .

توی هواپیما موقع برگشتن یه خانم مسافر از سمت چپ هواپیما با اصرار نیلا رو از ما گرفت و برد اون سمت و مسلما نیلا هم وحشی شد و با چشمانی کاملا بسته و صدایی کاملا بلند فریاد می زد  ، بیست دقیقه ی آخر سفر نیلا توی هواپیما بی تابی کرد....  خلاصه تو اتوبوس  فرودگاه دو تا از آقایون مسافر رو به نیلا کردندک تو بودی هواپیما ر ریخته بودی بهم ? و نیلا هم خنده تحویلشون می داد و اونا هم عاشق این وروجک شدن .... خلاصه خنده های نیلا و تخفیف فروشنده ها حسابی به من یکی مزه داد .

بابا جون هر وقت بقلت می کرد و تو نااروم بودی اول چشماتو کاملا می بستی که چیزی و نبینی بعد فریاد می زدی خلاصه بابا جون می گفت نیلا چشماشو بست ،..... این یه علامت خطر برای همه بود که بدونن تو مثل رعد و برق اول برق داری بعد صدا ....


سفر نیلا به کیش -قسمت اول

تعریف می کرد که قدیما از سفر مکه کلی جنس میاوردن ، مثلا پتو و یخچال و ... یه بار تو تلویزیون نشون داد که روی یکی از همین یخچالها نوشته بود مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه است !!! حالا هم مقصود نیلاست و کیش فقط یک بهانه ست . خلاصه من و بابای نیلا و باباجون عظیم و مامان جون به سمت کیش پروازیدیم . نیلا اذیتم نکرد ولی حدود یک ساعت از مسافت تهران کیش رو داشتم بهش شیر میدادم  . ولی از امروز بگم که رفتیم گشت جزیره و خانم راهنما که اسمش آیدین بود خیلی با نیلا حال کرد خلاصه کلی ازش عکس گرفت ، نیلا هم حرفهاشو به زبون نیلایی ترجمه می کرد .

یه دختره هم تو پردیس 2 بیچاره از من اجازه گرفت نیلا رو بقل کرد تا ازش عکس بگیره که بابای نیلا دوان دوان به سمت ما آمد و با واکنشی خشانت بار نیلا را نجات داد ، میگفت ممکنه ابولا داشته باشن مردم ... و من قانع شدم . 

چرا مردا دختراشونو بیشتر از زناشون دوست دارن .... خعلی هم لوس وارانه بیشتر دوست دارن ، البته در این مواقع مردها میگن مگه آدم به بچه ی خودش حسادت میکنه ... 

خوابم میاد دیگه