نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

ماهی کوچولوی نیلایی من


دختر کوچولوی قصه من 


امسال میخواهم برایت ماهی بخرم . یک ماهی پر جنب و جوش و قرمز درست مثله تو . اما آخر نوروز که شد رهایش می کنیم . می گذاریم برود برای خودش بازی کند . ماهی کوچولو ها باید آزادباشند تا دنیا را ببینند . روزها طلوع خورشید را ببینند و شب ها ستاره بچینند . 

اگر ماهی قرمز کوچولو را در تنگ کوچکمان حبس کنیم دلش می گیرد . گریه می کند و آنوقت چون در آب است ما گریه ی او را نمیبینیم . خب صدایش را هم که نمی شنویم . ماهی که دلش می گیرد زود می میرد و آنوقت می فهمیم که دیر شده . 

دختر گلم امسال برایت سفره ی هفت سین می چینم . بخاطر سلامتی ات شکر میکنم و برایت آرزوهای بزرگ میکنم . آرزو می کنم مهربان باشی و بمانی و قدر مهربانی آدم ها را بدانی . آرزو میکنم ساده باشی و راجع به آدم ها ساده قضاوت کنی . آدم ها را بالا و پایین نکنی چون خدای بزرگ مراقب آنهاست آنوقت او هم تو را بالا و پایین می کند . آرزو میکنم در کنارم بمانی تا زمانی که هفت سین زندگیمان را دور هم می چینیم و روزی که خواستی به خانه بخت بروی و سفره ی هفت سینت را بندازی آزادت میکنم و آنوقت تو در دریای زندگیت شنا کن و طلوع و غروب خورشید را با همسرت جشن بگیر تا سرزنده وشاد بمانی . 




نظرات 1 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 20:10 http://fasleanar57.blogsky.com

although you haven't let us read the previous one I should say this one is great
I love you and your cute little love

tnx my lovely cousin . if u like it i let u know

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.