ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سفر ادامه داشت ، نیلا به کالسکه و پاساژهای کیش واکنش مثبت نشون داد . لذت سفر کیش با وجود نیلا برای من هزار برابر شده بود . هر کی نیلا رو می دید یه واکنشی نشون میداد بعضی ها هم از کنارمون رد میشدن و می گفتن دیدیش!! البته بعضی وقتها هم بد قلق و بد اخلاق فقط شیر مامانو میخواست خلاصه من این سفرررو بخاطر بابابزرگ نیلا رفتم ، احساس کردم مامان و بابای همسلی حق دارن بیشتر نیلا رو ببینن حتی اگه این سفر یه خورده با بقیه سفرها فرق داشت و محدودم می کرد اما می دونم که درس بزرگی برای نیلا بود .... امیدوارم نیلا وقتی ما پیر میشیم حوصله کنه و ما رو تو مسافرتها همراهی کنه .
توی هواپیما موقع برگشتن یه خانم مسافر از سمت چپ هواپیما با اصرار نیلا رو از ما گرفت و برد اون سمت و مسلما نیلا هم وحشی شد و با چشمانی کاملا بسته و صدایی کاملا بلند فریاد می زد ، بیست دقیقه ی آخر سفر نیلا توی هواپیما بی تابی کرد.... خلاصه تو اتوبوس فرودگاه دو تا از آقایون مسافر رو به نیلا کردندک تو بودی هواپیما ر ریخته بودی بهم ? و نیلا هم خنده تحویلشون می داد و اونا هم عاشق این وروجک شدن .... خلاصه خنده های نیلا و تخفیف فروشنده ها حسابی به من یکی مزه داد .
بابا جون هر وقت بقلت می کرد و تو نااروم بودی اول چشماتو کاملا می بستی که چیزی و نبینی بعد فریاد می زدی خلاصه بابا جون می گفت نیلا چشماشو بست ،..... این یه علامت خطر برای همه بود که بدونن تو مثل رعد و برق اول برق داری بعد صدا ....
وحشی شدنشو قربون
عزیزمییییییی نیلا جون انشالله هزاران هزار مسافرت بری و خوش بگذرونی