آدمها همان افکارشان هستند پس مراقب افکارت باش که تبدیل به رفتارت خواهد شد . این جمله را بارها شنیده ام و هر وقت از رفتار کسی ناراحت شدم به یاد افکارش افتادم که قبلا چقدر خودش را آزرده کرده تا این رفتار نمود بیرونی پیدا کنه .
کسی رو می شناسم که بارها یه رفتار اشتباه رو تکرار کرده و این رفتار ناشی از یک فکر غلط بوده ، جالبه که این آدم اولین کاری که می کنه آدم های حلقه ی اول دور و برش رو قانع می کنه که من دارم درست فکر می کنم و بعد سعی می کنه آدم های حلقه ی دوم و سوم یعنی ( آدم هایی که صابون این آدم به تنشون خورده ) در حقیقت اونهایی که سپر دفاعی در مقابل این آدم دستشون گرفتن رو با رفتارهای اهانت آمیز متقاعد کنه که درست می گه .
این آدم خسته نمی شه و تکرار مکرر این رفتارها باعث شده خیلی از آدمها ازش دور بشن یا حتی بین خودشون و اون آدم مرز بکشن و حتی یه قدم عقب تر بایستند تا از این آدم دور بمونند .
کاش آدم ها می دونستند که خودشون رو دارن آزار می دن چون افکار غلطشون باعث میشه به انزوا برن و بیشتر رو به غریبه بیارن تا آشنا .
این سیاره به آئین عشق تشرف یافته ...
یه درخت که روی کره زمین روئیده و میوه های قلب ازش آویزونه تصویریه که من زیر شیشه ی میزم چسبوندم .
این درخت همون مادر .
و من از وقتی این عکس رو زیر شیشه ی میزم چسبوندم مادر شدم .
نترس. گم نمیشی غرق نمیشی.خداهه غریق نجاته
خرید یک مانتو اصلا وقت شما رو نمی گیره اگه دقیقا بدونید یه مانتوی گشاد مشکی مشکلتون رو حل می کنه و دنبال مارک و رنگ و این چیزا نیستید . از غرب تهران یه مانتو می خرید و زود برمی گردید به سمت خونتون شرق تهران . اما نکته اینجاست هنوز قفل دزدگیر مانتو کنده نشده پس همسرتون مانتوی نوی شما رو مغازه به مغازه میبره شاید یکی لطف کنه و قفل دزدگیر آهنربایی مانتو ی شما رو باز کنه . خب موفق نمیشه و هیچکس در این راه به همسر کمک نمی کنه . همسر میاد دنبال من . برمی گردیم خونه . نگاهش میکنم . میبینم اصن وقت نکرده ریشاشو بزنه . خب مردم هم فکر کردن همین الان از زندان فرار کرده و این مانتوی گشاد رو دزدیده واسه زنش عیدی ببره ولی نمی دونن که همسر بیچاره ی من از روز یکشنیه صبح با صحنه سرقت چرخ های خودرو ی خودش مواجه شد . دوشنبه صبح دید برای استفاده از کارت طلایی خودرو باید از هفت خوان رستم عبور کند . سه شنبه صبح فهمیدیم از ماشین پدرم هم ایسیو دزدی شده و درب ماشین خم شده . پنج شنبه که رفتیم تا چرخ ها را از غرب تهران تحویل بگیریم سر راه یه مانتو گرفتیم که مغازه دار دزدگیر آهنربائیش رو جدا نکرده بود . وقتی برگشتیم شرق تهران که دیدیم همه به چشم دزد نگاهمون می کنن ....حالا میگم نکنه ما خودمون چرخای ماشینمون رو دزدیدیم ؟
نیلای پنبه ای خودم
رفته بودیم با هم خرید ( با هم یعنی تو در وجود من ) . رفته بودیم با هم مهمونی ( با هم یعنی تو در وجود من ) . با هم حرف می زنیم ( یعنی تو در وجود من ) . با هم تلویزیون میبینیم با هم قصه می خوانیم با هم مامان بزرگ را بغل می کنیم با هم بابا بزرگ را می بوسیم با هم نگرانیم با هم خوشحالیم ( با هم یعنی تو در وجود من ) اما دیشب خواب دیدم لباس های گشادم را تا می زنم می بوسم و برای همیشه داخل چمدان خاطرات باهم بودن می گذارم . نیلا یادت نرود با هم بودن چقدر خوب بود . یادت نرود وقتی من پیر شدم هم هنوز باهم باشیم . هر چند به تو خوش نگذرد ، خسته ات کنم یا کارهایی کنم که تو دوست نداری .
نیلا پنبه ای من با هم بودن حس قشنگی است که آدم ها نباید آن را از هم بگیرند . با هم بودن یعنی عشق به هم و ما آدمها قدر آنرا نمی دانیم .
دیشب دیدم تو کنار من خوابیدی ( موچوله ) شدی تو بغلم ، من این حس خوب را تا ابد می خواستم . همان حسی که تمام زن ها می خواهند .