نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

نیلا عسلی

مامان با عشق تو مغرور میشه

گاهی هوس میکنی ....

دیروز از جلوی من زنی رد شد که موهای طلائیش برق می زد . زن  شکم چسبیده به تنش را داخل مانتوی مشکی ساده پنهان کرده بود و با چند انگشت لاک زده موهای روی پیشانی را کنار زد و انگار همه ی اینها به من فخر می فروختند و من هم هوس کردم ... هوس کردم موهایم طلایی بود از آن طلایی ها که دیشب دیدم بعد از آن هوس کردم شکمم دوباره کوچک کوچک شود و دوباره با همان اعتماد به نفس همیشگی راه بیافتم و موهای پیشانیم را با انگشتان لاک زده کنار بزنم ...

حالا نیلا به من دستور می دهد که موهایم را رنگ نکنم سعی کنم نمازهایم را سر وقت بخوانم پس لاک نمی زنم و شکمم از همه مهمتر است که نیلا کاملا آنرا تصاحب کرده و اجازه نمی دهد حتی یک گرم کوچک شود . حالا نیلا دستور می دهد مادر ساده ای باشم بدون هیچ رنگ و لعابی . قبل تر ها که نیلا نبود این چیزها آنقدر مرا به هوس نمی انداخت و اینجا فهمیدم معنی ویار حاملگی آنهم در ماه نهم چیست . به هر حال  از ماه های بعد که نیلا را به دنیا تحویل دادم به هوس هایم می رسم



یه گوشه برای حرف زدن

یه گوشه ای برای آدمها هست که وقتی دلشون میگره میرن اونجا و های های گریه می کنن . مفهوم خسته شدم از آدمها رو فقط خودشون درک می کنن و دوست ندارن بگن برای چی !! وقتی خیلی از آدمها خسته بشی اون آدمها دیگه تو زندگیت نمی مونن و تو حذفشون می کنی . راستش دیگه از دستشون ناراحت هم نمیشی ، از بی احترامیاشون از توقعات بیجاشون و ... دیگه برات مهم نیست چون حذفشون کردی . این اتفاق می تونه درمورد یکی از دوستانت بیافته یا یکی از همکارات اما وقتی برای عزیزترین نزدیکانت میافته دقیقا باید چی کار کنی ؟

نمی دونم باید بزاری این رابطه کج دار و مریز تا کجا ادامه پیدا کنه ؟ و این احترام یک جانیه تا کجا زندگیت رو آروم و بی هیاهو نگه داره ؟

روزها میشینی و با خودت فکر می کنی این زندگی همونیه که خودت انتخاب کردی و شبها گریه می کنی که  سختی های این انتخاب رو کسی نمی بینه حتی تو رو مثال می زنن ( از راحیل که کمتر نیستیم  ) !!!  .

همچنان برای حفظ رابطه ها تلاش میکنی ...

یه دنیا و یه نیلا

سلام نیلای آروم من


خسته شدی عزیزم می دونم که دنیای کوچیکی که به قول مامان بزرگ داری توش زندگی می کنی دیگه داره برات تنگ میشه . الان شما 33 هفته ای و قلمبه و کوچولو هنوزم دخمل ناز منی . ما همه خوشحالیم به خاطر بودنت و لحظه ها رو داریم می شماریم تا بالاخره شما 38 هفته تون بشه .

اتاقت خیلی قشنگ شده اما ساده س . مامانی این اتاق برای تو تمام دنیا نیست . اما اولین قسمت دنیاست که بعد از رحم مادر توی یه گوشش آروم میگیری . مامانی آدمها باندازه ی همین گوشه از دنیا رو اشغال می کنن اما کل دنیا رو می خوان . نیلا تمام دنیای مامان و بابا رو پر کرده و اونها چیز بیشتری از یه دنیا و یه نیلا نمی خوان


هر جوری دوست داری به آدمها نگاه کن


به رنگ آسمانم


تو به آدم ها هر طوری دوست داری نگاه کن . اما همیشه یک جور نگاه کن . مثلا اگه همیشه از بالا نگاه میکنی که تکلیفت مشخص است ، غم آدمها برایت عادی است و میگویی خب هرکسی یه مشکلی داره و باید فقط به خدا توکل کنه و اینقدر ناله نکنه . اگه در کنارش بایستی و نگاه کنی حتما غصه اش را میخوری دستش را میگیری یا حداقل پای حرفهایش مینشینی تا کمی آرام شود . اما گاهی جلو تر از او راه میروی و دستش را میگیری و با خودت می کشانی ... فکر می کنی او را راهنمایی می کنی اما او که پشتش به تو گرم است دستت را گرفته و آرام آرام با تو می آید اما بیشتر اوقات تو که هنوز سرد و گرم روزگار را خوب نچشیده ای او را هم خوب راهنمایی نمی کنی و بدتر گمش میکنی :)


آبی نیلی من


ل آدم جالبی است . وقتی برای غم آدمها گریه اش میگیرد از فکر اینکه دارم به آدمها از بالا نگاه می کنم و ل در کنارشان است ناراحت می شوم . زمان ما آنقدر با ارزش نیست که بگوییم وقت ندارم مشکل تو را بشنوم . ما وقت داریم تا با یک گلدان کوچک که شاخه اش شکسته همدردی کنیم و او را دوباره سرپا نگه داریم و یک چوب کوچک در خاک فروکنیم تا گل ما دوباره جان بگیرد

حالا فکر کن آدمها چقدر شاخه هایشان می شکند . چقدر دوست دارند کسی بیاید یک چوبی چیزی داخل خاک گلدان زندگیشان بچپاند تا آنها دوباره صاف شوند .


حالا فکر کن یک عده می گویند چقدر یه آدم می تواند غر بزند و شکایت کند شاید خدا نخواسته فلان چیز را به تو بدهد یا این اتفاق برایت بیافتد . باهاش کنار بیا ... آیا می تواند ؟ با حرف تو و من با قضیه کنار بیاید ؟


نیلا جان من


خلاصه هر جوری دوست داری به آدمها نگاه کن . میل خودت است که تکیه باشی برای آدمها برای لحظه هایی که فکر می کنند می شود به چه کسی اعتماد کرد یا می توانی گریه را برایشان تبدیل به بغض فروخورده کنی تا حرفهایشان را جای دیگری بزنند و تو را آن بالا روی ابرهایی که داری نگاهشان می کنی تنها بگذارند .



ایراد من : خود من گاهی فکر می کنم بهتر از فلانی زندگی کردم .بیشتر وقتها اینجوری میشه اما باید تلاش کنم که در کنارشون باشم . الی نازم شیرین جونم این مطلب صرفا برای نیلا است و قصد دیگری ندارد .


نصفه شب

پیرمرد قد بلند و لاغر مردنی  بنگاهی با لهجه بامزه و سیبیلی دو برابر چهره اش،  در تلاش برای فروختن خانه به دوستم می گفت

- می دونی چرا دوس نداشتی این خونه رو؟ خونه بدون اساس، مثل  آدم لخت می مانه

- اون  که خوبه دیدنش

- نه شما منو نگا کن لخت


این پست وبلاگ گیس طلا دیشب منو با خنده خوابوند .