ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نیلای پنبه ای خودم
رفته بودیم با هم خرید ( با هم یعنی تو در وجود من ) . رفته بودیم با هم مهمونی ( با هم یعنی تو در وجود من ) . با هم حرف می زنیم ( یعنی تو در وجود من ) . با هم تلویزیون میبینیم با هم قصه می خوانیم با هم مامان بزرگ را بغل می کنیم با هم بابا بزرگ را می بوسیم با هم نگرانیم با هم خوشحالیم ( با هم یعنی تو در وجود من ) اما دیشب خواب دیدم لباس های گشادم را تا می زنم می بوسم و برای همیشه داخل چمدان خاطرات باهم بودن می گذارم . نیلا یادت نرود با هم بودن چقدر خوب بود . یادت نرود وقتی من پیر شدم هم هنوز باهم باشیم . هر چند به تو خوش نگذرد ، خسته ات کنم یا کارهایی کنم که تو دوست نداری .
نیلا پنبه ای من با هم بودن حس قشنگی است که آدم ها نباید آن را از هم بگیرند . با هم بودن یعنی عشق به هم و ما آدمها قدر آنرا نمی دانیم .
دیشب دیدم تو کنار من خوابیدی ( موچوله ) شدی تو بغلم ، من این حس خوب را تا ابد می خواستم . همان حسی که تمام زن ها می خواهند .
اشک توی چشام جمع شد یه لحظه بغض کردم.
عزیزم
ای جان
چه احساس قشنگی
ایشالله
بیا بهم سر بزن منتظرتم دوستم
خیلی لطیف وقشنگ گفتی .
مرسی
خیلی خیلی قشنگ بود مجسم کن روزی رو که نیلا بزرگ شده و تو توی تولد مثلا بیست سالگیش این وبلاگ و بهش کادو میدی
یعنی زنده ام اون روز رو ببینم ؟